پاسخ یک جانباز به شایعه پراکنان
جمعه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۱۷ ب.ظ
به شایعات منتشره در مورد همسنگرش برادر میرعلی اصغر الموسوی
در روزهای اخیر و در کوران تبلیغات انتخاباتی که گویا به زعم برخی میتوان به استناد آن هر حرامی را حلال و هر تهمتی را مباح گرداند دوستانی از طایفه ئی که خود را پای بند اصول می دانند و طرف های مقابلشان را به جرم اصلاح طلبی ملحدشان میخوانند و بر اساس اصل خود ساخته شان که حرام محمد حلال فی یوم الانتخاب! به دنبال نشر شایعات و تهمتها در سخنرانیها و فضای مجازیند، که برادرم میرعلی اصغر الموسوی و خانواده اش وطن گریز و موطن ناشناسهایی هستند که بعلت دبی نشین بودن خود و زن وبچهاش حتی خیابانهای تبریز را نمی شناسد.
اگرچه ساده ترین و آسان ترین راه یعنی انتشار صفحات پاسپورتشان بهترین سند بی اساسى این شایعه و ختم ماجراست لکن بنابه وظیفه و شناختی که از او و خانوادهاش داشته و دارم و تا کنون رویه اخلاقی ایشان و کلا خانواده الموسوی مانع بازگویی آن بوده و هست و شاید همین امر باعث جری تر شدن نو رسیدگان سیاسی گردیده چند کلمه ای در شرح واقعیتها و تاریخ این خانواده محترم و عزیزم میرعلی اصغر الموسوی زحمت افزا شوم.
عزیزان نه تنها او تبریز را می شناسد و تبریز او را، آذربایجان و ایران نیز او و خانواده اش را میشناسند. خانواده او در کنار اسامی اجدادشان میرجعفر - حاج میرمحمد و حاج سید حسین الموسوی مشهور به موسوی زینت دهنده جزء کوچکی از تاریخ آذربایجان است. اگر کل شهر را به مثابه مامور آب و پست شهرداری نشناسد حداقل سه کوچه موسوی در تبریز را در همان نقاط مستضعف نشین که شما فرمودهاید این خوش گذران خارجه نشین از فرهنگ و درک مشکلات این نقاط عاجز است و به افتخار پدران وی نامیده شده قطعا می شناسد. چون خود بزرگ شده این مناطق است و در جوانی زمانی که در قسمت شبانه دبیرستان دهخدای تبریز تحصیل میکرد صبحگاهان چون سرکارگری ساده در محلات قم تپه - عقرب تپه سی و توپ میدانی و منبع مشغول کارگاه خامه ریسی بوده است.
جد اعلای این فرزند امیرخیز، میرجعفر موسوی است ریش سفید محله در زمان مشروطیت که منزل وی محل مذاکرات ستار (سردار ملی) با قوای دولتی بوده و جد او حاج میرمحمد موسوی است که علاوه بر چهره نیکوکاریش و شیخ التجار بودنش شجاعانه به همراه مردم امیرخیز اقدام به تشیع باشکوه سربازان گمنام مدافع تبریز در جنگ جهانی دوم در مقابل سربازان روسی می نماید و به وصیت خود در قبرستان قم تپه تبریز زیر پای آنان می آرامد و در این کارچنان اصرار داشته که قبرخود راقبل از فوت خود درآن مکان مهیا می سازد. پدر او حاج سید حسین الموسوی است بزرگ تاجر سیاستمدار خوشنام نیکوکار تبریز جزء بنیانگذران هیات مستمندان - خیریه المهدی - خیریه امیرخیز و..... سیاستمداری که قلدران حکومتی شاه برخانهاش ریختند و به جرم اینکه با یک حرکت نمادین و گردش در بازار تبریز موجب تعطیلی بازار تبریز در 29 بهمن 1356 شده بود دستگیرش کردند و به محاکمه اش پرداختند. او یار مرحوم آیت الله قاضی طباطبائی است که در سالهای 1352 به بعد جلسات هفتگی اش با ایشان قطع نمی شد.
چه کسی است که نام الموسوی در تبریز بشنود و خاطرهای از مراسم عید فطر و احیاء و غدیر و عاشورای خانه آنها را بیاد نداشته باشد مادر او حاجیه خانم محبوبه موسوی است. بانویی که بنیانگذار اولین جلسات قرائت قرآن زنانه در تبریز در محله امیرخیز است و اولین بانویی است که تمام جواهرات خود را در روز های اولیه جنگ توسط مرحوم شهید مدنی به جبههها بخشید و شهید بزرگوار با گریه از آن در نماز جمعه یاد کرد. و اما خود این سید سند و نوکر اهل بیت و جوان همراه مرحوم صادق تائب تبریزی در برگذاری دستههای انقلابی در بازار تبریز که همراه او و به میانداری او فریاد می زد (تربتین نن سس گلیر آزاد مردان زنده باد) جوان 24 ساله فارغ التحصیل دانشکده حقوق بلدوزر سواری که درکنار ارس به همراه رفقای جهادیاش راه دلیک داش ارس را میگشاید بیمارستان به پا میکند و مدرسه می سازد و برق میدهد و کانال آب حفر میکند و آنگاه به بیماری مالاریا گرفتار و در بیمارستان اهر بستری می گردد. اسطوره ا ی درتاریخ قره داغ که شاعران و عاشقهای محلی برایش اشعار 50 بیتی و 70 بیتی میسرایند و میگویند اگر روزگاری ستار قره چه داغی به تبریز مهاجرت کرد و در خدمت ایران شد امروز موسوی امیرخیز ی به قره چه داغ آمده تا خدمت او را جواب دهد او شاعری است که زلالی ارس و استواری کوههای آذربایجان در شعرهای فارسی و ترکی اش نمایان است. نه تنها تبریز بلکه آذربایجان، ایران هم او را می شناسد. این زاده امیرخیز جزء سرداران افتخار آفرین دفاع مقدس است او فرمانده جهادی شیاه -کوه بانسیران است.
او که در جنوب با تیر دوشکای عراقی در تپه دو قلو به زمین می افتد و حاضر به ترک جبهه نمی شود.
آقایان او را بشناسید.
در روزهای اخیر و در کوران تبلیغات انتخاباتی که گویا به زعم برخی میتوان به استناد آن هر حرامی را حلال و هر تهمتی را مباح گرداند دوستانی از طایفه ئی که خود را پای بند اصول می دانند و طرف های مقابلشان را به جرم اصلاح طلبی ملحدشان میخوانند و بر اساس اصل خود ساخته شان که حرام محمد حلال فی یوم الانتخاب! به دنبال نشر شایعات و تهمتها در سخنرانیها و فضای مجازیند، که برادرم میرعلی اصغر الموسوی و خانواده اش وطن گریز و موطن ناشناسهایی هستند که بعلت دبی نشین بودن خود و زن وبچهاش حتی خیابانهای تبریز را نمی شناسد.
اگرچه ساده ترین و آسان ترین راه یعنی انتشار صفحات پاسپورتشان بهترین سند بی اساسى این شایعه و ختم ماجراست لکن بنابه وظیفه و شناختی که از او و خانوادهاش داشته و دارم و تا کنون رویه اخلاقی ایشان و کلا خانواده الموسوی مانع بازگویی آن بوده و هست و شاید همین امر باعث جری تر شدن نو رسیدگان سیاسی گردیده چند کلمه ای در شرح واقعیتها و تاریخ این خانواده محترم و عزیزم میرعلی اصغر الموسوی زحمت افزا شوم.
عزیزان نه تنها او تبریز را می شناسد و تبریز او را، آذربایجان و ایران نیز او و خانواده اش را میشناسند. خانواده او در کنار اسامی اجدادشان میرجعفر - حاج میرمحمد و حاج سید حسین الموسوی مشهور به موسوی زینت دهنده جزء کوچکی از تاریخ آذربایجان است. اگر کل شهر را به مثابه مامور آب و پست شهرداری نشناسد حداقل سه کوچه موسوی در تبریز را در همان نقاط مستضعف نشین که شما فرمودهاید این خوش گذران خارجه نشین از فرهنگ و درک مشکلات این نقاط عاجز است و به افتخار پدران وی نامیده شده قطعا می شناسد. چون خود بزرگ شده این مناطق است و در جوانی زمانی که در قسمت شبانه دبیرستان دهخدای تبریز تحصیل میکرد صبحگاهان چون سرکارگری ساده در محلات قم تپه - عقرب تپه سی و توپ میدانی و منبع مشغول کارگاه خامه ریسی بوده است.
جد اعلای این فرزند امیرخیز، میرجعفر موسوی است ریش سفید محله در زمان مشروطیت که منزل وی محل مذاکرات ستار (سردار ملی) با قوای دولتی بوده و جد او حاج میرمحمد موسوی است که علاوه بر چهره نیکوکاریش و شیخ التجار بودنش شجاعانه به همراه مردم امیرخیز اقدام به تشیع باشکوه سربازان گمنام مدافع تبریز در جنگ جهانی دوم در مقابل سربازان روسی می نماید و به وصیت خود در قبرستان قم تپه تبریز زیر پای آنان می آرامد و در این کارچنان اصرار داشته که قبرخود راقبل از فوت خود درآن مکان مهیا می سازد. پدر او حاج سید حسین الموسوی است بزرگ تاجر سیاستمدار خوشنام نیکوکار تبریز جزء بنیانگذران هیات مستمندان - خیریه المهدی - خیریه امیرخیز و..... سیاستمداری که قلدران حکومتی شاه برخانهاش ریختند و به جرم اینکه با یک حرکت نمادین و گردش در بازار تبریز موجب تعطیلی بازار تبریز در 29 بهمن 1356 شده بود دستگیرش کردند و به محاکمه اش پرداختند. او یار مرحوم آیت الله قاضی طباطبائی است که در سالهای 1352 به بعد جلسات هفتگی اش با ایشان قطع نمی شد.
چه کسی است که نام الموسوی در تبریز بشنود و خاطرهای از مراسم عید فطر و احیاء و غدیر و عاشورای خانه آنها را بیاد نداشته باشد مادر او حاجیه خانم محبوبه موسوی است. بانویی که بنیانگذار اولین جلسات قرائت قرآن زنانه در تبریز در محله امیرخیز است و اولین بانویی است که تمام جواهرات خود را در روز های اولیه جنگ توسط مرحوم شهید مدنی به جبههها بخشید و شهید بزرگوار با گریه از آن در نماز جمعه یاد کرد. و اما خود این سید سند و نوکر اهل بیت و جوان همراه مرحوم صادق تائب تبریزی در برگذاری دستههای انقلابی در بازار تبریز که همراه او و به میانداری او فریاد می زد (تربتین نن سس گلیر آزاد مردان زنده باد) جوان 24 ساله فارغ التحصیل دانشکده حقوق بلدوزر سواری که درکنار ارس به همراه رفقای جهادیاش راه دلیک داش ارس را میگشاید بیمارستان به پا میکند و مدرسه می سازد و برق میدهد و کانال آب حفر میکند و آنگاه به بیماری مالاریا گرفتار و در بیمارستان اهر بستری می گردد. اسطوره ا ی درتاریخ قره داغ که شاعران و عاشقهای محلی برایش اشعار 50 بیتی و 70 بیتی میسرایند و میگویند اگر روزگاری ستار قره چه داغی به تبریز مهاجرت کرد و در خدمت ایران شد امروز موسوی امیرخیز ی به قره چه داغ آمده تا خدمت او را جواب دهد او شاعری است که زلالی ارس و استواری کوههای آذربایجان در شعرهای فارسی و ترکی اش نمایان است. نه تنها تبریز بلکه آذربایجان، ایران هم او را می شناسد. این زاده امیرخیز جزء سرداران افتخار آفرین دفاع مقدس است او فرمانده جهادی شیاه -کوه بانسیران است.
او که در جنوب با تیر دوشکای عراقی در تپه دو قلو به زمین می افتد و حاضر به ترک جبهه نمی شود.
آقایان او را بشناسید.
او میرعلی اصغر الموسوی فرمانده مهندسی رزمی ستاد نجف الاشرف (غرب کشور) جهاد است.
می دانید چرا او را نمی شناسید؟ برای اینکه او حتی تک صفحهای به عنوان پرونده های رسمی جبهه و جهادی ندارد. او جزء تاریخ شفاهی ماست می خواهید او و خانوادهاش را بشناسید بروید از مردان امیرخیز، از روستاهای کنار ارس، از رزمندگان جویای حال او باشید. او برادر شهید مصطفی الموسوی فرمانده سرافراز مخابرات لشگر عاشورا و یار وفادار آقا مهدی باکری است. آری او را اینک منابع و مقامات دیپلماتیک نیز می شناسند. او حقوق دان سیاستمداری است که بخاطر سابقه اش در وزارت خارجه از باکو تا آمریکای لاتین، از خاورمیانه تا شمال آفریقا با درگیرشدن در مسائلی چون کودرمخ (قضیه مالی ایران و هند) کنتراگیت، میانجیگری بین آقای ترابی و عمر البشیر و گرفتن نشان درجه یک نیلین از کشور سودان مورد شناخت دیپلمات ها است.
حال ما را چه شده که فرزندان خود را به خاطر خدمت در وزارت خارجه، خارج نشین و خوشگذران بنامیم و همان تهمت هایی که به سردار سیاست ظریف بستند به او ببندیم که در زمان زلزله ورزقان مشغول خوش گذرانی در فلانجا و فلان نقطه بود. راستی اگر این مرد به جده اش زهرای مرضیه شکایت برد که من در طول خدمت 20 ساله ام مجموعا 10 روز در دبی نبوده ام چه خواهید گفت؟ راستی اگر آسمان تاریخ دیارمان را از این ستارگان تهی سازیم جز توده ابرهای سیاه برای مان چیزی خواهد ماند؟ به خدا پناه بریم و لحظاتی باور داشته باشیم که امروز را فردای قیامتی است.
پرویز شاطرى
می دانید چرا او را نمی شناسید؟ برای اینکه او حتی تک صفحهای به عنوان پرونده های رسمی جبهه و جهادی ندارد. او جزء تاریخ شفاهی ماست می خواهید او و خانوادهاش را بشناسید بروید از مردان امیرخیز، از روستاهای کنار ارس، از رزمندگان جویای حال او باشید. او برادر شهید مصطفی الموسوی فرمانده سرافراز مخابرات لشگر عاشورا و یار وفادار آقا مهدی باکری است. آری او را اینک منابع و مقامات دیپلماتیک نیز می شناسند. او حقوق دان سیاستمداری است که بخاطر سابقه اش در وزارت خارجه از باکو تا آمریکای لاتین، از خاورمیانه تا شمال آفریقا با درگیرشدن در مسائلی چون کودرمخ (قضیه مالی ایران و هند) کنتراگیت، میانجیگری بین آقای ترابی و عمر البشیر و گرفتن نشان درجه یک نیلین از کشور سودان مورد شناخت دیپلمات ها است.
حال ما را چه شده که فرزندان خود را به خاطر خدمت در وزارت خارجه، خارج نشین و خوشگذران بنامیم و همان تهمت هایی که به سردار سیاست ظریف بستند به او ببندیم که در زمان زلزله ورزقان مشغول خوش گذرانی در فلانجا و فلان نقطه بود. راستی اگر این مرد به جده اش زهرای مرضیه شکایت برد که من در طول خدمت 20 ساله ام مجموعا 10 روز در دبی نبوده ام چه خواهید گفت؟ راستی اگر آسمان تاریخ دیارمان را از این ستارگان تهی سازیم جز توده ابرهای سیاه برای مان چیزی خواهد ماند؟ به خدا پناه بریم و لحظاتی باور داشته باشیم که امروز را فردای قیامتی است.
پرویز شاطرى
امیر میم. علوی